خوشی و نا خوشی

سال هاست که می نویسم. اما پیوسته نویس ِ خوبی نیستم. نوشتن، درد دل واژه ها با صفحه های سفیده، واژه هایی که باید جایی به بیرون پرتاب بشن...

خوشی و نا خوشی

سال هاست که می نویسم. اما پیوسته نویس ِ خوبی نیستم. نوشتن، درد دل واژه ها با صفحه های سفیده، واژه هایی که باید جایی به بیرون پرتاب بشن...

هوس

می گه من شرمندم. خیلی هم متاسفم. روم سیاه. ... بعدش می گه از وقتی از من جدا شده بی چاره شده. ولی وقتی مطمئن می شه هیچ سودی از من بهش نمی رسه، بی خیال می شه. حتی تلاش نمی کنه از دلم در بیاره حماقت هاشو. حتی تلاش نمی کنه انسانی که جبران کنه گند زده. کلن پی منفعت بود. چطور می شه آدم های این دوران را شناخت؟! واقعن چطور؟!

دیشب بود که فهمیدم خیلی بیش از سابق، باید مراقب رفتار آدم ها باشم. فرصت طلب ها زیاد اند. سوء استفاده کننده ها، زیاد تر. چطور یک آدم می تونه تا این حد وقیح باشه، من یکی نمی دونم. البته، تجربه ی ز منطقی تر به نظر می رسه. خودخواهی و بدبختی که در هم جمع بشه، ما حصلش منفعت طلبی صرف می شه. بقیه ی معرفت و شعور و .. کشکه.

نظرات 1 + ارسال نظر
ریحانه سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 18:20

به نظر من که این جور آدمها شدیدا مشکل روانی دارن. گرچه اول که پای صحبت هاشون بشینی فکر میکنی یه نخبه ی عاقلی هست در جمع دیوانگان، ولی بعد از مدتی میفهمی دیوانه ی اصلی خود اون طرف هست...

ریحانه، این دقیقن چیزیه که من بهش فکر می کنم. این که مشکل روانی دارن، متافور منظورته یا لیترالی به نظرت مثلن ساختاری یا عمل کردی مغزشون مشکل داره؟
از اتفاق این آدم، adhd داره و وقتی در موردش خوندم، نمی تونستم ربطی بین کارهاش و بیماریش پیدا کنم. اما بسیار جالبه که نتایج داشتن این بیماری، در زندگیش دیده می شه. منتها، بر حسب شناخت چند ماهم، گاهی فکر می کنم نتیجه ی سیاست ها و نوع ایدئولوژیش زندگیشو این طور کرده بود. نه عدم تمرکزش. در واقع، ما خیلی نسبت به نوع تفکرمون مسئولیم و اگه باشیم، خیلی وقتا بیماری های قرن ۲۰ ام، کم معنی می شن.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.