من کجا خیالم می کشید یک روز آن قدر بزرگ شوم که گریه ی مردانه ببینم. کجا خیالم می کشید که بشوم پناه شانه های خسته ای که حتی نمی توانم لمسشان کنم. کجا خیالم می کشید بتوانم تا این حد منطقی باشم. کجا؟!
دیشب هم شبی بود که تلخی اش کامم را به هق هق انداخته بود. هرچند این روزها خوبم. سالمم و زندگی خوش آیندی اش را هم نشان داده است. من خوشم و خوش آمدن یادم آمده است. دیشب اما سخت بود. بگذریم چرا و چگونه شد،فقط سخت بود. تمام.