خوشی و نا خوشی

سال هاست که می نویسم. اما پیوسته نویس ِ خوبی نیستم. نوشتن، درد دل واژه ها با صفحه های سفیده، واژه هایی که باید جایی به بیرون پرتاب بشن...

خوشی و نا خوشی

سال هاست که می نویسم. اما پیوسته نویس ِ خوبی نیستم. نوشتن، درد دل واژه ها با صفحه های سفیده، واژه هایی که باید جایی به بیرون پرتاب بشن...

من و خیال

من  کجا خیالم می کشید یک روز آن قدر بزرگ شوم که گریه ی مردانه ببینم. کجا خیالم می کشید که بشوم پناه شانه های خسته ای که حتی نمی توانم لمسشان کنم. کجا خیالم می کشید بتوانم تا این حد منطقی باشم. کجا؟!

دیشب هم شبی بود که تلخی اش کامم را به هق هق انداخته بود. هرچند این روزها خوبم. سالمم و زندگی خوش آیندی اش را هم نشان داده است. من خوشم و خوش آمدن یادم آمده است. دیشب اما سخت بود. بگذریم چرا و چگونه شد،فقط سخت بود. تمام.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.