خوشی و نا خوشی

سال هاست که می نویسم. اما پیوسته نویس ِ خوبی نیستم. نوشتن، درد دل واژه ها با صفحه های سفیده، واژه هایی که باید جایی به بیرون پرتاب بشن...

خوشی و نا خوشی

سال هاست که می نویسم. اما پیوسته نویس ِ خوبی نیستم. نوشتن، درد دل واژه ها با صفحه های سفیده، واژه هایی که باید جایی به بیرون پرتاب بشن...

نان سوخاری و چای

از بچگی وقتی معده مان مریض می شد، وقتی خودمان را به مریضی می زدیم تا مدرسه را بپیچانیم، نون سوخاری و چای شیرین درمانمان بود. من هنوز که هنوز است، وقتی خوب نیستم، وقتی نگرانم و استرس گلویم را می خاراند، این معجون، مجنونم می کند. 

امروز کلی کار دارم، کلی کار عقب مانده و برای همین استرس بدی گرفته ام که دست به کاری نمی زنم. همین ها خیلی بیشتر از کافی بود تا معجونم را درست کنم. حالا نشسته ام زل زده ام به صفحه ی مونیتورم و دارم چای شیرینم را می خورم و نان سوخاری که هنوز طعمش اشتهایم را سیراب نکرده... این معجون، افزودنی نوستالژیکش است که بی چاره می کند....


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.